جدول جو
جدول جو

معنی دوری کن - جستجوی لغت در جدول جو

دوری کن(شِ کَ تَ / تِ)
دوری کننده. که دوری کند. که دوری گزیند. دوری گزیننده، دشمن و حریف. (ناظم الاطباء) :
زبان گر به گرمی صبوری کند
ز دوری کن خویش دوری کند.
نظامی.
رجوع به دوری کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 4 هزارگزی جنوب پاوه کنار راه اتومبیل رو پاوه به روانسر، 375 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن اتومبیل روست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر، 483تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالروست و دبستانی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ گَ دی دَ)
دوری نمودن. حذر کردن و نفرت نمودن. (ناظم الاطباء). اجتناب ورزیدن. دوری گزیدن. اجتناب. تجنب. مجانبت. (یادداشت مؤلف) :
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
بر او دشمن شود گردون گردا.
عسجدی.
زبان گر به گرمی صبوری کند
ز دوری کن خویش دوری کند.
نظامی.
- دوری کردن از کسی، به دیدار او نشدن. با وی معاشرت نکردن. ازمعاشرت او اجتناب ورزیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طوری که
تصویر طوری که
یت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوا کن
تصویر دوا کن
چاره ساز، شفا ده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که درخت ها را از ریشه در می آورد
فرهنگ گویش مازندرانی